loading...
سرباز
امیدمخیران بازدید : 4 یکشنبه 11 اسفند 1392 نظرات (0)

(انجام وظیفه)

 

همه ما مامور به اداي تكليف و وظيفه ايم نه مامور به نتيجه (صحیفه جلد21ص284)

علی(ع) پدر ما، کوروش پدر شما. قبول؟

 علی(ع) پدر ما، کوروش پدر شما. قبول؟!

قبل‌ترها که وسیله نداشتم خیلی زودتر از خانه راهی می‌شدم به سمت محل کار. خب خدا کمک کرد و چند وقت پیش یک پراید! خریدم. مخاطب محترم به خدا در ارزانی‌ها خریدم! یادم می‌آید یک روز که شب قبلش را تا نزدیکای سپیده، کاری انجام دادم با مکافات از رختخواب کندم و به زحمت سلانه‌سلانه نعش را رساندم سر خیابان و از آنجا نشستم توی یک پراید! کنار راننده. قند در دلم آب شد که جلو نشسته‌ام و مجبور نیستم برای پیاده شدن سایر مسافران، بکش‌بکش راه بیندازم و قطعاً تا مقصد راحت می‌خوابم. به محض اینکه نشستم چشمم افتاد به داشبرد که رویش طلایی نوشته بود: \\\\\\\"از آتش زرتشت نفس می‌گیرم !\\\\\\\"

خودم را زدم به آن راه و خدا‌خدا می‌کردم تا بحثی درنگیرد تا یک چرتی بزنم. از قدم مبارک این جانب، هیچ مسافر دیگری گیر جناب راننده نیامد و انداخت توی اتوبان. یک کیلومتری نرفته بود که رو کرد به این بخت‌برگشته و متأسف گفت: امروز زادروز کوروش کبیره! می‌دونی حاجی؟

حالا چه کنم خدایا؟ اگر جواب مثبت بدهم لات می‌شود و اگر منفی نطق کنم، خواب از دستم می‌پرد. همانطور که به جلو زل زده بودم سنگینی نگاهش را حس می‌کردم که منتظر جواب است. رویم را برنگردانده جواب دادم که: کوروش کبیر رو میشناسم ولی زادروز رو نه. زادروز پسرشه؟!

خودم را برای هر واکنشی آماده کرده بودم. بیچاره یک دفعه چروکیده شد و با لحن متاسف‌تری گفت: \\\\\\\"ولش کن تا حالا نفهمیدی از اینجا به بعدشم نمی‌خواد بفهمی.\\\\\\\" بنده خدا داشت غم‌باد می‌زد. توی دلم کرکر خنده راه افتاد. چشمم را گذاشتم روی هم. به خودم که آمدم یک کیلومتر به مقصد مانده بود. سریع دفترچه یادداشتم رو از غلاف جیب آخته کردم و رویش نوشتم: دبلیو دبلیو دبلیو دات گوهری دات بلاگفا دات کام. گرفتم جلویش. پرسید این چیه؟ گفتم بیا اینجا یک روز جوابت رو می‌دم. حالا نمی‌دانم ‌آمده یا نه. اما شاید آن‌روز الان باشد.

۩ ۩ ۩ ۩ ۩ ۩ ۩ ۩ ۩ ۩ ۩ ۩ ۩ ۩ ۩ ۩ ۩ ۩

برخی‌ها خیلی دگمند. مثل ضبط صوتند و خودشان فکر نمی‌کنند. با اخبار زندگی می‌کنند و تصمیم می‌گیرند. تا می‌گویی کوروش فلان، می‌گوید نگو آقا. فلانی گفته ایشان پیامبر است. ما کار با کوروشی که پیامبر است و مصطفای خداست نداریم. روی ما با کوروش پادشاه است و کوروش خونریز، کوروش ویرانگر(1). شاید نفری در ایران زیسته که اتفاقا در حین حکومت پیامبر هم بوده باشد که اگر چنین است سلّمنا. اما آنکه هرزه است که دیگر مقدس نیست. آنکه هزارجور فسق و فحشای تاریخی دارد تقدسش را از کدام گوری آورده که ما نمی‌فهمیم. قدیمی‌ها حتماً تصدیق می‌کنند که من دأب آن را ندارم که اینجا استنادی حرف بزنم و مدرک رو کنم. اما بد نیست گاهی سراغ منابع تاریخی برویم. این چه پیامبری است که در فساد زبانزد عصر خود بوده است. آنها که امروز حقوق بشر کوروشی را چماق کرده‌اند تا ناکجا آباد، چطور اعدام‌ها و شکنجه‌های کوروش(2) را کتمان می‌کنند؟ این چه پادشاه عادلی است که مانند سفره‌اش(3)حتی درمیان پادشاهان هم پیدا نمی‌شود. فمنیست‌ها چطور کوروش را هوار می‌کنند وقتی او پس از هر جنگ زنان(4) را مانند غنائم بین سربازانش تقسیم می‌کرد؟ انحراف که شاخ و دم ندارد. نشانه دارد. انحراف از آنجا شروع می‌شود که ضد ارزش، ارزش تلقی شود. کجای تخت‌جمشید افتخار است که ما نمی‌بینیم؟ تخت‌جمشید سند جرم هخامنشیان است. لکه‌ی ننگ تاریخ ماست. چرا؟ چون تا به امروز باقی مانده است. آن پادشاهی که پس از هزاران سال کاخ‌های آنچنانی‌اش باقی بماند عادل نیست. این ستون‌ها را کسی جز هزاران برده به عمل نیاورده است. این سنگ‌های بزرگ را جز مظلومان به دوش نکشیده‌اند. چه انسانها که زیر این سنگ‌ها له شده‌اند. چه دست‌ها و پا‌ها که قطع گردیده. کوروش ظالم‌ترین عصر خود است چون در میان مردم عصرش تنها خانه او باقی مانده است و اثری از خانه‌های رعیت‌ش نیست. عادل آنجاست. کنار یک مسجد. در شهر کوفه. آنکه به زور حکومت می‌کند پادشاه است اما علی(ع) ولی‌الله است. علی(ع) پادشاه عرش است و برای چنین شاهی، حکوت بر زمینیان از آب بینی بز بی‌ارزشتر می‌شود. علی(ع) ولی است چون اصراری به حکومت ندارد. اسدالله(ع) بر کل تاریخ اصلح است و اصلح از مسئولیت گریزان. مگر حجت بر او تمام شود. علی(ع) ولی است چون دیوار‌های خانه‌ی بیت‌اللهی‌اش مثل خانه مردم رمق ندارد. خانه‌اش خشتی است. از کاه‌گل. کف خانه‌اش یک حصیر بوده است، نه فرش‌های زربافت که پیش‌کش ملوک شرق و غرب باشد. ما را با کوروش چه کار؟ حقوق بشر در کوفه تفسیر می‌شود نه در تخت‌جمشید. منشور حقوق بشر نهج‌البلاغه است. منشور حقوق بشر نامه مولا به مالک اشتر است. منشور حقوق بشر، رساله‌ی حقوق فرزند مولاست. همان که هوش از سر قضات عالم می برد.  عدالت آن دندانی است که عمری به نان گندم نخورد و تنها نان جو جوید. عدالت آن صورتی است که از داغ یتیمان کوفه به هرم آتش تنور نزدیک شد. اگر کار را به جاهای باریک بکشانند همه چیز را حاشا می‌کنم. اصلا برای خودتان نسل آریایی. ما نخواستیم. اگر ایران به ایران بودنش تقدس دارد شما مقدس. ما مقیم ایران سلمانیم نه کوروش. آن ایرانی که مشهد‌الرضا(ع) دارد دل می‌برد نه آن ایرانی که تخت‌جمشید. جمع کنید این بساطتان را. کوروش کبیر؟ کوروش، صغیر هم نیست. کوروش هم در قیامت فقیر است. گدای یک لبخند مولا. کوروش کبیر نیست بلکه فاطمه(س) کبراست. نسل آریایی بماند برای ملی‌گرا‌ها. دهانم اگر باز شود می‌گویم که خمینی(ره) چه فرمودها. بگویم؟! \\\\\\\"ملی‌گراها یک شهید هم برای این مملکت نداده‌اند.\\\\\\\" غارت هگمتانه اتفاق چشمگیری نیست. کوروشیان که ریزند هرکه دارد در عالم نظیر کربلا بیاورد. نفس‌کش نبود؟! یک نفر می‌گفت این خیلی عجیب است که تمام کربلایی‌های عراق از قدیم‌الایام فارسی بلدند و خودشان هم قضیه‌اش را نمی‌دانند. من اما دلیلش را می‌دانم. آریایی واقعی کربلاییست. مقیم کربلاست. خانه‌اش کربلاست. کربلا مال اوست. حق اوست. هزار و چهارصد سال است که آریایی‌ها در فراق کربلا اشک ریخته‌اند. نوحه دم داده‌اند. به یاد احمد دلجو: همه جا کربلاست/ همه‌جا نینواست/ تو حسین منی/ نور عین منی

ما شناسنامه داریم. شناسنامه ما  همان جمله‌ی پیغمبر(ص) است. انا و عليٌ ابوا هذه الامة. ما پدرمان علی(ع) است. شما هم اگر اصرار دارید حرفی نیست که پدرتان کوروش باشد. پدر ما فاتح خیبر است. پدر ما جان رسول خداست. پدر ما مولود کعبه است. به یمن قدوم پدر ما، کعبه سه روز گهواره شد. به قول مرحوم آقاسی:

موج‌ها را می‌شناسی مو به مو

شرحی از زلف پریشانت بگو

پدر اما این روزها حال و روز خوشی ندارد. شاید دلش خیلی گرفته است. غصه می‌خورد از جراحت و بیماری مادر. خود خوری می‌کند که چرا میخ در را نکشیده بوده است. خانه این ایام رونق‌ش را ازدست داده. من تا به حال از مولا(ع) و زهرا(س) چیزی در انجام وظیفه ننوشته بودم. می‌گویند پسرها مادری‌اند و دخترها بابایی. اما فاطمیه که می‌رسد من بیشتر از غصه‌ی پدر غصه می‌خورم تا محنت مادر. سرّش را هم نمی‌دانم. یک جمله خطاب به علی‌بن ابیطالب(ع) عرض می‌کنم. پدرجان! اجازه می‌دهید مطلب بعد را روضه بنویسم؟ می‌خواهم کمی برای شما روضه بخوانم. قابل می‌دانید؟نقطه

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 4
  • آی پی دیروز : 25
  • بازدید امروز : 6
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 13
  • بازدید ماه : 13
  • بازدید سال : 17
  • بازدید کلی : 91